کد مطلب:304451 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:190

دنیای هدف و دنیای وسیله
درآموزهای دین اسلام، دنیا از دو دیدگاه مورد توجه اولیاء دین است: 1- دنیای وسیله، یعنی دنیایی كه در آن ارتباط آدمیان با جهان از نوع ارتباط كشاورز با مزرعه، و بازرگان با بازار، و پرستش كننده با معبود است. علی(ع) فرمود:

اِنَّ الدُّنیا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَها، و دارُ عافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْها، وَ دارُ غِنیً لِمَنْ تَزَدَّدَ مِنْها، وَ دارُ مَوْعِظةٍ لِمَنْ اِتّعظَبِها مَسْجِدُ اَحِبَّاءِ اللَّهِ، وَ مُصَّلی مَلائِكةِ اللَّهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ، وَ مَتْجَرُ اَولِیاءِ اللَّهِ اِكْتَسَبُوا فیها الَّرحْمَةَ وَ رَبحُوا فِیها الجَنَّةَ. [1] همانا دنیا سرای راستی است، برای كسی كه گفتارش را راست اِنگارد، و سرای عافیت است، برای كسی كه حقیقت آنرا دریابد، و سرای توانگری است برای، كسی كه از آن برای آخِرتش توشه برگیرد، و سرای اندرز و موعظه است برای كسی كه از آن پند آموزد. دنیا مسجد دوستان خدا، و مصلاّی فرشتگان و منزلگاهِ وحی، و بازارِ دوستان اوست، كه در آن كسب رحمت كنند، و بهشت را سود برند.

و بدیهی است كه امام علی(ع) نگاهِ بدبینانه به جهان ندارد؛ بلكه بر این باور است كه جهان با همه شگفتی ها و زیبایی هایش جلوه گاه قدرت وحكمت و دانایی خداوند است، و هدفمندانه آفریده شده است. و علاقه و دلبستگی آدمیان به دنیا، به معنای یك سلسله كانال های ارتباطی میان آنها و جهان است كه بدون آنها نمی توانند راهِ تكاملی خویش را، كه در پیش دارند، بپیمایند. برای همین بهره وری بهینه از دنیا، در آموزه های دینی نه تنها تخطئه نشده است؛ بلكه مورد تشویق نیز قرار گرفته است و این همان دنیای وسیله است كه مایه بصیرت و دانایی آدمیان است:

مَنْ اَبْصَرَبِها بَصَّرَتْهُ. [2] هر كه به چشم عبرت در آن نگرد دیده و بینش وی روشن گردد.

2- دنیای هدف، یعنی دنیایی كه ارتباط آدمیان با آن به گونه ای است كه فراتر از آن را نبینند و همه استعدادها و امكانات خود را در راهِ وصول به آن به كار گیرند؛ و این همان دنیای هدف است، كه دیده ها را كور و بصیرت ها را می میراند. چنان كه فرمود:

وَ مَنْ اَبْصَرَ اِلَیها اَعْمَتْهُ. [3] و هر كه به دیده تمنّا در آن بنگرد دیدگانش را نابینا گرداند.

این كه فاطمه(س) فرمود: «به خدا سوگند، دنیای شما را خوش نمی دارم» به یقین مقصودش دنیایی كه از آنِ دوستان خداوند و فرشتگان است نیست. دنیایی كه چهره واقعی خود را به آدمیان نموده، و نه تنها روح و حیات و بصیرت آنها را تسخیر نمی كند؛ بلكه حركت و تكاپوی روح و حیات را در میدان های گوناگون پر معناتر و سود بخش تر می سازد، مطلوب و مرغوب است. مراد فاطمه(س)، دنیایی بود كه آدمیان با همه ادّعاها، مجذوب آن اند و دلبرده آجر و سیمان و جاه و جلال آن شده اند، و بمانند همان موجودات ناآگاه، بصیرت و بینایی ندارند، و دلهاشان چون سنگ سخت گردیده و حقایق را در نمی یابند، و دیدگانشان واقع ها رانمی بیند، و گوشهاشان نیز سخن حق را نمی شنود، و بسان چارپایان، همتشان چریدن است و شعاع دیدشان فراتر از آخورشان نمی رود، و از پرخوارگی پهلوهاشان وَرَم كرده است. یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْویً لَهُمْ [4] .

با دنیایی كه از آن كام و بهره می گیرند و همانند چارپایان می خورند و آتش دوزخ جایگاهشان است. دنیایی كه برای وصول به آن به هر ناروایی دست یازیده، و زیر بار هر نكبتی رفته اند. دنیایی كه در آن فریادها و اعتراض های دردمندانه فاطمه(س)، كه به دفاع ازحقِّ مظلوم برخاسته است به گوششان نمی رسد، و آسان و بی سر و صدا، و دریك خاموشی مرگباری، بی آن كه كسی بفهمد یا خفته ای بیدار شود «حقیقت را در زیر ضربه های تازیانه مصلحت لِه می كنند و از یادها می زدایند. آری، دنیایی كه در آن «حقّی پایمال می شود، آسان و آرام؛ حقِّ علی! چگونه؟ خیلی ساده و با منطقی عاقلانه و از سرِ دلسوزی نسبت به امّت و به خاطر سرنوشت اسلام و خطر عصیان های داخلی و فشار دشمنان خارجی و بیم تفرقه مسلمین و.... خلاصه - فعلاً مصلحت نیست - جوانی سی و چند ساله، آن هم تند، با آن سابقه هایی كه خیلی ها با او خوب نیستند و از او كینه دارند، با آن رفتار، كه خیلی از خانواده های با نفوذ و شخصیت های مؤثّر و گروههایی را كه در كارها دست دارند و در جامعه پا! باخودش بد كرده است!! برای علی هنوز زود است، برای اسلام مصلحت نیست. آری، مصلحت، این تازیانه شومی كه همیشه بر گرده - حقیقت - می نواخته اند. [5] برای همین بود كه شكوای خود را متوجه مردان شان كرد و آنها را سخت موردتوبیخ و سرزنش قرار داد و فرمود: از مردان تان ناخشنود و كینه هاشان در دل دارم»؛ چرا كه پس از مرگ پدر، «آنان را پس ازآنكه به دهان آوردم چون لقمه ای....» از این رو، از خود براندم و به دشمنی شان برخاستم. مردمی كه به سرعت رنگ پذیرفته و با قدرت ساخته بودند، و سخنانِ انبوه پیامبر(ص) را درباره حقانیّت و شایستگی علی(ع) ناشنیده انگاشته و آن همه شجاعت و مردانگی را در راه اعتلای اسلام فدای سیاست بازی ها و حیله ورزی های منافقانِ بدخواه كردند. فرمود: چه زشت و ناپسند است، سستی و بازماندگی از پس پشتِ آن همه شجاعت و مردانگی؟ و چه شرم آور و نا زیباست، بازیگری سیاسی و حیله ورزی از پس پشتِ آن همه صلابت و فداكاری؟ و چه زشت است آب در هاون كوبیدن، و كوشش بیهوده كردن، و راه به جایی نبردن، و پراكنده شدن و از هم گسیختن،، و به هنگامِ پیش روی واپس گراییدن و پا پس كشیدن، و در خطا و لغزش بودن،، و هر كس به هوای خویش رفتن و برای خود خواستن؟! این تعبیرهای تند و تیز همراه با تلاوت آیه ای كه خشم و عذاب خداوند را به تصویر كشیده است، بیانگرِ شخصیت رنگ پذیرِ مردم آن روزگار است، كه هر بار رنگی به خود گرفتند، و به حالات گوناگون ظاهر شدند، و هر از گاهی شیوه ای برگزیدند. مردمی كه پس از درآمدن به آیین اسلام و فداركای و پایداری در راهِ اعتلای آن، به رسم و آیین جاهلیت روی آوردند. و در حقیقت این تعبیرها، نقد حالِ جنبشِ ارتجاعی مسلمانان كم مایه ای است كه هنوز در محاصره دیوارهای سختِ تعصّبِ كور و قومیّتِ بی تبارشان گرفتار بودند. و با تكیه بر عناصرنفوذی جاهلیت، كه برای هر حقّی باطلی، و برای هر راستی كژی، و برای هر دری كلیدی، و برای هر شبی چراغی آماده داشتند، و به انگیزه مال و مقام و نان و نام، ریسمان طاعتگزاری از خدا را گشوده و به راهی رفتند كه پایان آن، تخلّف ازنصّ و وصیّت پیامبر(ص) و تباهی امر خلافت و تدبیر ناصحیح امور امت اسلام شد.


[1] نهج البلاغة، حكمت 131.

[2] همان، خطبه 82.

[3] همان.

[4] سوره محمد، آيه 12.

[5] فاطمه، فاطمه است، ص 194.